از ۲۷ تا ۲۹ آبان ۸۹ حسين حسينی، حديث آقاخان بيگی و محمد حسين عبدلی در جشنوارهی هنر بازيافت در قزوين شركت كردند. اين جشنواره با دعوت محدود از چهارده هنرمند برگزار میشد و شهرداری قزوين حامي آن بود. محمود مكتبی دبير جشنواره دعوتكننده گروه /آ:ت/(بريتا.) به جشنواره بود و سه نفر از اعضاي گروه به نيابت از آن در جشنواره شركت كردند هرچند اين بار ايدهي استراكچرت به صورت گروهی طراحی نشده بود.
عكسهای عرفان دادخواه از جشنواره برای خبرگزاری فارس را اينجا ببينيد.
برای گزارشهای ديگری از اين جشنواره اينجا و اينجا و اينجا و اينجا و اينجا و اينجا را ببينيد.
دو متن زير را حسين حسينی نوشته است. متن اول توضيح دستگاه است و متن دوم گزارشی از اجرا. ايدهی اوليهی استراكچرت را حسين حسينی داده و آن را با كمك حديث آقاخانبيگی و محمد حسين عبدلی اجرا كرده است:
RECYCLE – BraINماشين
توضيح: با توجه به مکان و زمان جشنواره از پيش تعيين شده و فرسودگی مصالح، ساختوساز را با محدودیتها و بایدهایی مواجه ميكرد، طرح اوليه که شامل چند اجرای همزمان با یک ماشین مرکب بود تغییر کرد و سادهتر شد.
recycle-bin و recycle-brain» است كه با یک بازی زبانی بین دو کلمهی RECYCLE–BraIN نام اين سازه «ماشین
رزونانس می کند. اساس این اجرا با گرایشی دلوزی سعی بر ایجاد یک اجرای ساده و کوتاه با تکیه بر پیچیدگیهای رفتاری و پویای ذهن مخاطب (مخاطب به مثابه ماشين) دارد.
در دستورالعمل این دستگاه نوشته شده: «این ماشین یک آشغال است که از آشغالهای دیگر ساخته شده است…» و بلكه آشغالهای دیگری را میسازد!
دستگاه که یک لابیرنت مقوایی است، اجرا را در سه بخش اصلی به انجام میرساند: (این ماشین واسطهی نیمهخودکاری است که با اتصال به ماشینهای بیولولوژیک همچون روده عمل میکند.)
(Oral performance) نخست اجرای دهانی
) که شامل حفرههایی ميشود در سطوح مختلف لابیرنت که حاوی متناند (تکههایی از روزنامهی همان روز اجرا) که به صورت تصادفی از روزنامهها برش خوردهاند و خوانشی نامتعارف را از روزنامه به دست میدهند.
در هر اجرا یک قطعه از تکه روزنامههای بریدهشدهی موجود در حفره خارج شده و پنج واژه توسط اجرا گر بوسیلهی ماژیک های لایت، علامتدار میگردد. سپس اجراگر به سمت بخش دوم که در انتهای ماشین قرار گرفته حرکت میکند.
كه شامل ماشينی است كه از يك كانال شيبدار (كه انتهای آن(Anus performance) بخش دوم، اجرای مقعدی است
باز است) و یک سوراخ در ابتدای آن تشکیل شده است.
اجراگر پس از مچاله کردن تکه روزنامهی علامتخورده، آن را از طریق سوراخ به داخل می اندازد و متن مچاله شده از انتهای ماشین دفع میگردد.
اجراگر از میان رهگذران انتخاب میشود و با خواندن دستورالعملی که در ورودی ماشین نصب شده است اعمال فوق را انجام میدهد و تا آخرین لحظه دقیقاً نمیداند که قرار است بر سر متن علامت زدهاش چه بیاید. ماشین بزرگی که متن انتخابی او را بيتوجه به محتوای آن تنها دفع میکند، بدون در نظر گرفتن اینکه او چه واژههایی را علامت زده است، ماشینی که تنها برای دفع کردن طراحی شده است، تکه روزنامههای علامتخوردهی مچاله شده یکی پس از دیگری دفع و در میان پیادهرو حیاط موزه پخش میگردند.
بخش سوم این ماشین که لحظهی شهود نام دارد، شامل یک استند به روی یکی از دیوارههای لابیرنت است؛ قسمتی موجود که حاوی متنهایی بریده شده از روزنامه است و جملاتی از تیترهای همان روزنامه که به تصادف در کنار هم قرار گرفته و یک متن کلی را ایجاد نمودهاند كه متنهای دادائیستی را به خاطر ميآورد؛ این متن قبل از اجرای اصلی توسط عابرین، هایلایت و سپس به روی ماشین نصب شده. به عنوان متنی که توسط هنرمندان علامتگذاری شده، و در واقع این طور نبود و توسط افراد رهگذر علامتگذاری شده بود! ذهنیتي از جايگاه مؤلف، موجب واکنشی متفاوت نسبت به این متن ميشد، توهمی که همان متن را پایدار نموده و مانع از دفع آن میشد؛ و به عبارتی آنچه موجب يبوست دستگاه ميگشت يك مانع عيني نبود بل يك سد ذهني بود كه در درون مخاطب به مثابه ماشين كه پس از اتصال به ماشين مركب از هضم و دفع متن جلوگيری ميكرد.
گزارشی از جشنوارهی هنر بازیافت قزوین
این جشنواره با حضور جمعی از هنرمندان مدعو و غیر مدعو (!) با هدف اهمیت دادن به مسئلهی بازیافت مواد و پس ماندهای شهری از سوی شهرداری قزوین؛ و با هدف پرداختن (Recycle Art)به هنر بازیافت
از سوی هنرمندان ، برگزار شده بود؛ و شاهد تولید آثاری در زمینههای مجسمهسازی (سنگی و حاضر آماده)، هنر محیطی، موسیقی و اجرا بودیم.
در این یادداشت تنها به سه نکته میپردازم،که مربوط به شرکت كاتارتيستها در این جشنواره میشود و نه بررسی فنی و چگونگی برگزاری این جشنواره که به طور یقین ارتباطی به آنچه که هستیم و میکنیم ندارد.
الف) علت حضور ما در این جشنوارهی کوچک تنها به مصالح ثابت ما (مقواي کارتن) برمیگردد و نه چیز دیگر. البته اهمیت دادن به مواد و تکنیک در هنر به جای خود هنر چیز تازهای نیست. اما شاید تکرار این نکته لازم باشد که استفادهی ما از این مصالح همانقدر كم اهميت است که استفادهی کلاین از رنگ آبی؛ و شاید اگر زمانی احساس کنیم که ما را در اجرای ایدههایمان محدود ميكند، کارتنهایمان را به آتش بکشیم و چیز یا چیزهای دیگری را به کار بریم!؛ خلاصه اينكه هیچگونه تأکیدی بر نقش نمادين یا زیستمحیطی آن نداریم. در دستورالعمل سازهای كه در این جشنواره ساختيم با این جمله روبرو میشوید: « … ما برای کنشها و رفتارهای انسانی (و گاه حیوانی!) اهمیت قائلایم و مصالح اصلی خود را همین کنشها میدانیم…» و
ب) اتفاق خوبی که در این جشنواره رخ داده بود، حضور آزاد مردم در زمان فرآیند ساخت آثار بود، اتفاقی که اگرچه مورد انتقاد بیشتر هنرمندان بود، اما شخصاً از این تماس نزدیک لذت بردم و شاهد واکنشهای گاه پیشبینینشده از سوی بازدیدکنندگان بودم؛ خلاف این دیدگاه آتنائومی از هنر که دیوارهایی سخت ونفوذناپذیر را بین مخاطب و هنرمند میسازد، شکسته شدن این رویکرد رمانتیکی که نه تنها از سوی هنرمندان بل از سوی برگزارکنندگان آن دیده میشد: در خط دوم متن لوح تقدیر برگزارکنندگان (از هنرمندان شرکتکننده!) میخوانیم: «…هنرمند مشاهده میکند آنچه را که دیگران نمیبینند و یا از کنار آن میگذرند…»؛ جملهای که ما را به یاد آن جملهی تارکوفسکی میاندازد که گفته بود: «هنرمند به جای همهی کسانی حرف میزند که خود قادر به سخن گفتن نیستند.» رویکردی که با گنگ کردن مخاطب سعی بر افزایش کاریزمای هنرمند دارد.
پ) نمایش عمومی کارهای مفهومی در کنار کارهایی که بخش فرمال و بصری آنها بر وجوه دیگر غالب است، اتفاق دیگری بود که شاهد آن بودیم، قدرتنمایی تکنیک و فن و تأکید بر عناصر حسی و تملک و کالاسازی ابژهی هنری در کنار کارهایی که با شیطنتهای سادهی خود، نخنما شدن این دستمال کهنه را یادآور میشدند.
حسین حسینی