Category: رخدادها
کاتارسیس یک کلمهی یونانی است به معنای تزکیه. تزکیه کلمهای عربی است به معنای پاک کردن. روانپالایی واژهای فارسی است به معنای کاتارسیس. کاتارتیست به معنای هنرمندی است که به نیت کاتارسیس مقوا را با کاتر میبرد. بعد با آبچسب به هم میچسباند تا فضایی بسازد برای اجرا. به طور خلاصه: عقدهگشایی با کارتن.
یک کاتارتیست شهر فرنگ را به هنر رسمی، آدم عادی را به غیرعادی، خیابان را به گالری و شهرستان را به پایتخت ترجيح میدهد و برعکس. با یبوست در هنر مخالف است و با خودش قرار گذاشته حتماً از فرایند تولید هنری لذت ببرد. فکر میکند همه میتوانند كار هنری بكنند اما هر ايدهای ارزش اجرا ندارد و همه هر ایدهای ندارند. کاتارتیستها میخواستند گروهی داشته باشند که بهخودی خود هنر باشد به همین خاطر هم اسم گروهشان را گذاشتند: /آ:ت/(بریتا.) چون تلفظ هنر به بریتانیایی خُلّص خیلی هنر است. کاتارتیستها ايدههايشان را به صورت گروهی شكل میدهند و لذت میبرند وقتی نمیفهمند چه چيزی را چه كسی توليد كرده.
از همه مهمتر، کاتارتیستها گروهشان را در طی اقدامی محیرالعقول به عنوان اولین شرکت پرفورمنس و بستهبندی ایران ثبت رسمی کردهاند. شرکتی است با مسئولیت محدود به نام «اجراگستران معاصر» با شمارهی ثبت ۳۹۴۹۲۱. هرچیز دیگر مادون این قضیه است.
اجرا ۱۱ و ۱۲ اسفند ۱۳۹۰ در پارکینگالری انجام شد و شرکتکنندگان با تعیین وقت قبلی و خرید بلیت اجراهای بداههی موسیقی را با سازهای کارتنی را به صورت انفرادی شنیدند. هیچ دو اجرا طبیعتاً مشابه نبودند. شرکتکنندگان در نهایت برحسب رضایتی که از اجرا داشتند رقم مورد نظر خود را میپرداختند
ویدئو: حسین حسینی
همکاری میان کالج گلداسمیتس، دانشگاه لندن، دانشگاه روهامپتون و لایو ارت.
عکسها از کریستا هولکه
متن زیر را آگوستو کوریری که اکنون یک کاتارتیست افتخاری و اولین عضو شعبهی لندن است به نیابت از باوند بهپور و از طرف گروه /آ:ت/(بریتا.) در برنامهی ترشینگ پرفرمنس در سالن توینبی استودیوز لندن قرائت کرد.
Augusto Corrieri Reading out Bavand Behpoor’s cutartistic text
این سازهای کارتنی توسط کاتارتیستها برای اجرایی پشت کامیونی در تهران طراحی شده است. عکس اجرا را در پستی دیگر میبینید. تمامی این سازها در غالب یک ساز واحد ترکیب میشود که شنونده را در خود جای میدهد.
ایدهی این اجرا، برگزاری کنسرتی خیابانی با سازهای کارتنی در فضای سربسته و متحرک بود که فضای خصوصی را به درون فضای عمومی میآورد. شنوندگان از خیابان انتخاب میشدند و پس از شنیدن کنسرت متحرک در جای اول پیاده میشدند. اجرا در ۴ شهریور ۱۳۹۰ انجام شد
مطلب زیر قرار بود در بولتن جشنوارهی قزوین به چاپ رسد اما به دلایل نامعلومی از قلم افتاد.
درباب هنر بازیافت
نقطهی تماس تولید زباله و هنر، اشتراک فرآیندی است که در طی آن زباله/اثر تولید می شود؛ کالایی که از کاربرد اولیهی خود رها شده و تبدیل به چیز دیگری می شود؛ ابژهای سوخته. با این تفاوت که در هنر این فرآیند آگاهانه است. ابژه با جای دادن مفاهیم در خود هویتی دوباره میگیرد و نگهداری ،حفظ، خرید و فروش خود را توجیه می کند.شاید «هنر بازیافت» اصطلاح دقیقی برای این فرآیند نباشد، چراکه در اینجا زبالهها به مثابه کالاهای مصرف شده و منقضی به کاربرد اولیهی خود ارجاع داده نمیشوند و اساساً بازکاربرد آنها به شکل مادی و فیزیکی روی نمیدهد، بلکه مفهومی به شی ضمیمه میشود تا با تغییری ذهنی در تولید کننده و مصرف کننده سرانجامی متفاوت را برای خود رقم زند. شاید اصطلاح بازکالاسازی بهتر باشد: ما با رخدادی ذهنی روبرو هستیم که به شیء کاربری میدهد و پیگانهای دوسویهی بازیافتن را میان تولیدکننده و مصرفکننده برقرار میسازد.
حسین حسینی
گزارش کامل کارگاه قزوین را به قلم حسین حسینی به صورت پی دی اف از اینجا بگیرید.
پروپوزال این اجرا از حسین حسینی بوده و اجرای آن با همکاری شقایق قاسمی انجام شده است.
فضای اجرا:
پارک مشاهیر قزوین: قرار بود هنرمندان در این محل با استفاده از مواد بازیافتی آثاری بسازند. این جشنواره همچون سال گذشته در دو قسمت مردمی و حرفهای برگزار میگردید.
مجسمه، حاضرآمادهها، چیدمان و هنر اجرا اتفاقهایی بود که در این محل رخ میداد. همین فضا بود که ایدهی موزههای کارتنی در آن شکل میگرفت .
مقدمه:
در این اجرا سازهها شامل کیوسکهای کارتنی بودند که در موقعیتهای مختلف فضای موجود قرار میگرفتند. این کیوسکها قادر بودند افرادی را در خود جایدهند. بر روی سطوح آنها فیلترهایی تعبیه میگردید تا خوانشی متفاوت را از آنچه بیرون از کیوسک وجود دارد ایجاد کند. سازهها در بین چندین اثر از آثار تولید شده در جشنواره واقع میشود و مخاطبان پس از قرارگیری در جایگاهها، از طریق فیلترها آثار را به شکلی متفاوت مشاهده میکردند. مجاری و فیلترها نسبت به جایگاه قرارگیری و نوع آثار طراحی و تنظیم میشود. این سازهها تجربهای دریافتی متفاوت را ارائه و مخاطب را از سمت اثر به سوی خود جلب میکردند.
کیوسک شمارهی ۱:
این کیوسک حاوی سه فیلتر است و خود را با سه اثر درگیر میکند.
الف) منوکرومیک: فیلتری که با استفاده از طلقهای رنگی و کادر کوچک خود منظرهی بخشی از یک چیدمان را تغییر میدهد. این فیلتر حاوی یک نوار کشویی است که از کنار حرکت میکند و رنگها را تغییر میدهد.
ب) افزایش زاویهی دید: این فیلتر شامل دوجایگاه چشمی است، یکی از آنها صرفاً لولهای است باریک که به سمت یک مجسمه نشانه رفته است و از طریق چشم چپ مشاهده میگردد و چشمی دیگر که در کنار آن قرار گرفته است، پریسکوپی دارد که اثری را در سمت راست جایگاه که در حالت معمول مشاهدهی آن ممکن نیست، نشان میدهد. به عبارت دیگر دو اثر در مکان و زاویهی دیدی متفاوت به صورت یک اثر دیده میشوند.
پ) فیلتر سوم مسیر دید را مسدود میکند. اگرچه رو به اثری قرار گرفته است ولی چیز دیگری را نشان میدهد، بدین معنا که در انتهای فضای مکعبی آن آینهای نصب شده که خطوطی بر آن ترسیم شده است. مخاطب در این فیلتر تصویر صورت خود را میبیند، بر بالای این فیلتر نوشته شده است:« ما تصویر صورت شما را به عنوان یک اثر هنری ارائه کردهایم.» قابل ذکر است بر هر یک از فیلترها دستورالعملی قرار داده شده است که چهگونگی استفاده از فیلتر را توضیح میدهد.
کیوسک شماره ۲:
این کیوسک برای بخش غیربصری جشنواره طراحی شد. از آنجا که سعی داشتیم با تمام قسمتها تعامل برقرار کنیم این کیوسک را برای بخش موسیقی در نظر گرفتیم. این کیوسک حاوی یک فیلتر صوتی است. مجرایی مقوایی که از دو سمت کیوسک خارج میشود. درون این مجرا با تکههای مقوا پر شده و از یک سمت به طور ناقص مسدود است (دری که با جریان هوا باز و بسته میشود.) در میانهی این مجرا که درون کیوسک قرار گرفته شیارهایی تعبیه شده است که صدا را به درون کیوسک هدایت میکنند. کیوسک حاوی یک در ورودی است که پس از داخل شدن فرد کاملاً بسته میشود و دیواره های آن دوجداره است و با استفاده از شانههای نگهدارندهی تخممرغ عایقبندی صوتی شده است.
گروه /آ:ت/(بریتا.) و شرکت اجرا گستران معاصر با حضور حسین حسینی سرگروه و شقایق قاسمی از ۲۵ مهرماه ۹۰ به مدت سه روز در دومین جشنوارهی بازیافت قزوین شرکت کردند. ایده ساخت موزهای کارتنی بود که آثار سایر شرکتکنندگان را قاب میگرفت.
گزارش کارگاه مشهد را به صورت پیدیاف از اینجا بگیرید.
●روز اول
سخنرانی (از ساعت 18-16)
الف.معرفی گروه و شرح کارگاههای پیشین
ب.پروسهی پیشبرد کارگاه و برنامهریزی آن
پ.توضیح استیتمنت (شرح نمایش پرید)
توضیح: اندکی از موارد تئوریک با توجه به وقتی که وجود داشت، سعی شد تا در لابهلای موارد بالا ذکر شود. در پایان سخنرانی فرمهای ویژهای که برای افراد شرکتکننده تهیه شده بود بین آنها توزیع گردید. (حدود 50 نفر در این سخنرانی شرکت کرده بودند.)
●● روز دوم:
بخش اول (13:30-10)
1. شرح زمینهی کارگاه با موضوع لباس و مد با عنوان دستکاری سلیقه (بخشی از آنچه که برای سخنرانی روز قبل آماده شده بود به مدت 30 دقیقه)
2. گروهبندی افراد شرکتکننده در پنج گروه (تعداد افراد شرکتکننده در کارگاه 17 نفر بود، این گروهبندی به صورت تصادفی با رعایت وجود هر دو جنس در هر گروه انجام شد.نام افراد شرکت کننده به ترتیب حروف الفبا در زیر میآید.)
گروه حسین حسینی: حمیده باقرخانی، رعنا پرتویی، منا جباری، وحید ربانی
گروه زهرا حسینی: پردیس غفاریان، رضا باباجانی، لادن اورنگی، مهرداد صداقت
گروه زهرا طباطبایی: فرزاد باقرزاده، مریم باقری، ملیحه صانعی
گروه سام جابر انصاری: حسین یزدی، زهرا حسینی، مهسا عابدی
گروه نیلوفر امامیفر: احسان مهدوی، سپیده عربی، نرگس غرویان
3. افراد پس از گروهبندی شروع به کار کردند، در این مرحله الگوریتمی به آنها ارائه شد تا فرآیند ایدهپردازی را با سرعت بیشتری طی کنند، این الگوریتم بدین شرح بود:
طراحی سؤال برای به دست آوردن اطلاعات از شخصیت طرف مقابل با شیوهی ابداعی فرد —> تعامل سؤالات برای حصول پاسخ —> استخراج ویژگیهای شخصیتی فرد مقابل با استفاده از پاسخها—>ارتباط دادن هر ویژگی به یک اندام/اندام های مرتبط به آن —>تهیهی اتودهای اولیه برای ترجمان بصری اطلاعات به دست آمده
بخش دوم (19-14:30)
۱.توزیع متریال تهیه شده
۲.شروع فرآیند ساختوساز با توجه به اتودهای به دست آمده که شامل موارد زیر بود:
الف. تهیه الگو
ب. برش کارتنها از الگوهای تهیه شده
پ.دور گیری قطعات حاصل با آبچسب
●●● روز سوم/آخر
بخش اول(13:30-9)
1.ادامهی ساختوساز روز قبل
2. نامگذاری سازهها (برای این قسمت هم یک فرآیند طراحی شد تا افراد حین ساخت وساز با آن درگیر شوند که شرح آن در زیر میآید.)
برای نامگذاری قانونی ارائه شد، بدینترتیب که در نامها وجود واژهی «من» یا «تن» و یا هر دو الزامی است؛ تعدادی نام برای نمونه آماده شد و این نامها در اختیار شرکتکنندگان گذاشته شد تا آن را بسط دهند و پس از تهیه شدن حدود بیست نام آنها باید یک نام برای سازهی خود رزرو میکردند؛ این امکان وجود داشت تا آنها در صورت نیافتن نام مورد علاقهی خود نامی دیگر را با رعایت قانون مذکور به آن اضافه کرده و برای خود رزرو کنند؛ نامهای بهدست آمده از قرار زیر میباشند:
توضیح آنکه با توجه به اینکه به برگزارکنندگان پیشنهاد شد پس از پایان کارگاه سازهها جهت نمایش برای عموم آماده گردد، این نامها با ذکر نام خالق سازه جهت تهیهی لیبل در اختیار آنها قرار گرفت.
تن و من؛ مَندان؛ من نما؛ تن تن؛ تَنکِش؛ مَنسا؛ مَنبُرد؛ مَنگیر؛ تَنخور؛ تن پاره؛ من توش؛ من در تن؛ من درون؛ مَنکی؟؛ مَنپَر؛ مَنچی؟؛ مَنسیخ؛ آنمَن؛ تَنتیز؛ نه من؛ کاتمَن؛ دافمَن؛ تَنواره. توضیح آنکه نام کتواک «کارتَن» گردید که در املا با کارتُن یکی است و توصیفی است از کاری که توسط تَنهایی به انجام رسیده است.
بخش دوم (20-14:30)
الف.ادامهی ساختوساز و انجام اصلاحات
ب.به تن کردن سازهها
پ.عکاسی از مدلها در نماهای مختلف
ت.طراحی کتواک، موقعیتها و انجام یک تمرین
ث.قرار گرفتن در موقعیتهای مشخص شده و انجام کتواک با حضور مردم
ج.توضیح و شرح خلاصهی کارگاه برای تماشاگران
مراسم کوتاه اختتامیه
مسیر کتواک: شکل زیر نمای تقریبی از محل کت واک است:
مدلها (دایرههای قهوهای) با لباسهای در تن در اتاقهای دهلیز ورودی که دارای شیشههای وسیعی چون ویترین مغازهها بودند محبوس شدند و بیحرکت درون اتاقها مستقر گردیدند. افرادی که برای تماشای کتواک آمده بودند (دایرههای آبی) پس از عبور از دهلیز و تماشای مدلهای محبوس وارد لاین یک میشدند و در آنجا مستقر میشدند. پس از استقرار کامل مدلها یکبهیک به ترتیب از اتاق خارج گشته و در لاین دو شروع به حرکت کرده و در پایان وارد لاین سه میشدند و در آنجا استقرار مییافتند. پس از پایان استقرار نور لاینهای یک و دو خاموش گشته و تنها نور لاین سه باقی میماند.
توضیحی در باب محدودیتهای اجرایی:
الف.امکان پخش موزیک تعیین شده به علت عدم وجود تجهیزات صوتی ساختمان لغو گردید.
ب. به علت کوتاهی سقف لاین دو و دهلیز، چهار سازه در بخش انتهایی لاین سه مستقر گشته و حرکت خود را در جهت سازههای دیگر به انجام رساندند.
در گروه /آ:ت/بریتا. نه تنها فرایند خلق اثر هنری بلکه ارائهی آن هم یک کار گروهی قلمداد میشود. متن زیر سناریویی است که برای سخنرانی در مشهد نوشتیم.
سخنرانی در کارگاه هنر شهری مشهد
صحنه: پنلی مرکب از سه سخنران که با نسخههایی مشابه از این متن کنار دست یکدیگر نشستهاند. جنسیت سخنرانان راست و چپ با نفر وسط متفاوت است.
سخنرانان: زهرا حسینی، حسین حسینی، زهرا طباطبایی
(سخنرانان در اینجا نفر اول، دوم و سوم نامیده میشود تا در صورت ایجاد تغییر در ترکیب سخنرانان، متن بلاتغییر باقی بماند. )
نفر دوم برای جلسه وقت نگه میدارد.
پردهی اول.
صحنهی اول: پیشدرآمد — زمان: دو دقیقه
————————————————-
نفر اول: با عرض سلام خدمت دوستان حاضر در سالن.
نفر سوم: و سپاس از برگزارکنندگان محترم که بدون آنها این جلسه ممکن نمیشد.
نفر دوم: ابتدا یک مختصری از آنچه در این کارگاه اتفاق خواهد افتاد خدمتتان عرض میکنیم.
نفر اول: اما قبل از خلاصهای از تاریخچهی گروه را خدمتتان ارائه میکنیم.
نفر سوم: و توضیحی هم در رابطه با این که دلیل تئوریک پشت انتخاب موضوع کارگاه چه بوده است.
نفر دوم: ما تا به حال کارگاههایی در شیراز، اصفهان، بندرعباس و قزوین داشتهایم.
نفر اول: و همینطور اجراهایی در تهران.
نفر سوم: و خوشحالیم که اکنون در مشهد پیش شما هستیم.
نفر اول: من دوتا از این کارگاهها را خدمتتان توضیح میدهم.
صحنهی دوم: کارگاههای پیشین — زمان: بیست دقیقه — زمان پرسش و پاسخ درنظر گرفته نشده
————————————————————–
هر کدام از بچهها دوتا از برنامههای اجرا شده یا نشدهی گروه را با عکسهایی که از کارها داریم نشان میدهند.
حسین حسینی (نفر دوم) کارگاه قزوین و اصفهان را.
زهرا حسینی (نفر اول) کارگاه شیراز و پروژهی انجام نشدهی سفارت را.
زهرا طباطبایی (نفر سوم) اجرای گالری محسن و همچنین کارگاه بندرعباس را.
هر وقت کسی نکتهای را فراموش کرد، شخص دیگر میتواند به او یادآوری کند. خوب است این قسمت بدون تمرین و خیلی طبیعی باشد.
نفر دوم: سؤالی هست؟
اگر سؤالی بود خیلی طبیعی ولی در مدت زمانی محدود به حضار پاسخ داده شود. احتمالاً برخی از شرکتکنندگان بعضی برنامهها را درست متوجه نمیشوند. هر سه نفر میتوانند به هر سؤالی پاسخگو باشند اما بهتر است که هرکسی قسمتی را که خودش توضیح داده است پاسخ بدهد.
پردهی دوم. تاریخچهی گروه – زمان: ده دقیقه
————————————————–
نفر اول: اما یک مقدار هم برایتان بگویم که این گروه چه طور شکل گرفت.
شرحی از تاریخچهی گروه با عکسهایی از کار کردنمان دور هم در اینجا میآید: مقداری از مقررات گروه در روزهای ابتدایی، مقررات گروه و عقاید مشترکمان که روی سایت هم آمده است. به علاوهی واژهنامهی گروه:
الف. /آ:ت/بریتا یعنی چه؟
ب. کاتارتیست یعنی چه؟
نفر دوم: یک توضیحی هم در مورد شرکت «اجراگستران معاصر (با مسئولیت محدود)» بدهم و اینکه چه شد که تصمیم به ثبت شرکت گرفتیم.
نفر سوم: مخصوصاً باید توضیح بدهیم که منظورمان از پروراندن ایدهها به صورت گروهی چیست و چه طور سعی کردیم این کار به صورت گروهی صورت بگیرد. (نفر دوم توضیح بدهد که چه طور در برخی از پروژهها ما حتا نمیفهمیدیم که یک یک ایده کار چه کسی بوده است و اینکه چه طور دزدی ایده را آزاد میگذاشتیم.) در هرکدام از کارگاههایی که الآن خدمتتان شرح دادیم ایدهها به درجات مختلف به صورت فردی یا گروه پرورانده میشد. برای مثال…
نفر دوم در اینجا کارگاههایی را که خودش توضیح داده، از لحاظ نحوهی پروراندن ایده تفسیر میکند. سپس نفر اول و سوم کارگاههایی را که خود توضیح دادهاند از همین نظر تفسیر میکنند.
پردهی سوم — زمان: سی دقیقه
———————————-
نفر دوم: خب، توی این بخش من یک مقدار در مورد تئوری کاری که قرار است در روزهای آینده با شرکتکنندگان انجام بدهیم توضیح میدهم.
(حسین حسینی مطالبی را که آماده کرده است ارائه میکند. این بخش هم میتواند چندصدایی باشد. بعداً بسط داده میشود.)
نفر دوم: سؤالی هست؟
پردهی چهارم — زمان: پنج دقیقه
—————————————
نفر اول: ممنون از حسین حسینی. خب من توضیح میدهم که فردا و پس فردا چه کار خواهیم کرد.
توضیحی در مورد موضوع کارگاه
توضیحی در مورد زمانبندی کارگاه
توضیحی در مورد شیوهی گروهبندی
توضیحی در مورد وسایلی که باید همراه بیاورند و شیوهی کار
نفر اول: سؤالی هست؟
نفر دوم: خب اگر دیگر سؤالی نیست…
هرسه نفر پانلیست: خداحافظ شما!
———————————————
از ۲۷ تا ۲۹ آبان ۸۹ حسين حسينی، حديث آقاخان بيگی و محمد حسين عبدلی در جشنوارهی هنر بازيافت در قزوين شركت كردند. اين جشنواره با دعوت محدود از چهارده هنرمند برگزار میشد و شهرداری قزوين حامي آن بود. محمود مكتبی دبير جشنواره دعوتكننده گروه /آ:ت/(بريتا.) به جشنواره بود و سه نفر از اعضاي گروه به نيابت از آن در جشنواره شركت كردند هرچند اين بار ايدهي استراكچرت به صورت گروهی طراحی نشده بود.
عكسهای عرفان دادخواه از جشنواره برای خبرگزاری فارس را اينجا ببينيد.
برای گزارشهای ديگری از اين جشنواره اينجا و اينجا و اينجا و اينجا و اينجا و اينجا را ببينيد.
دو متن زير را حسين حسينی نوشته است. متن اول توضيح دستگاه است و متن دوم گزارشی از اجرا. ايدهی اوليهی استراكچرت را حسين حسينی داده و آن را با كمك حديث آقاخانبيگی و محمد حسين عبدلی اجرا كرده است:
RECYCLE – BraINماشين
توضيح: با توجه به مکان و زمان جشنواره از پيش تعيين شده و فرسودگی مصالح، ساختوساز را با محدودیتها و بایدهایی مواجه ميكرد، طرح اوليه که شامل چند اجرای همزمان با یک ماشین مرکب بود تغییر کرد و سادهتر شد.
recycle-bin و recycle-brain» است كه با یک بازی زبانی بین دو کلمهی RECYCLE–BraIN نام اين سازه «ماشین
رزونانس می کند. اساس این اجرا با گرایشی دلوزی سعی بر ایجاد یک اجرای ساده و کوتاه با تکیه بر پیچیدگیهای رفتاری و پویای ذهن مخاطب (مخاطب به مثابه ماشين) دارد.
در دستورالعمل این دستگاه نوشته شده: «این ماشین یک آشغال است که از آشغالهای دیگر ساخته شده است…» و بلكه آشغالهای دیگری را میسازد!
دستگاه که یک لابیرنت مقوایی است، اجرا را در سه بخش اصلی به انجام میرساند: (این ماشین واسطهی نیمهخودکاری است که با اتصال به ماشینهای بیولولوژیک همچون روده عمل میکند.)
(Oral performance) نخست اجرای دهانی
) که شامل حفرههایی ميشود در سطوح مختلف لابیرنت که حاوی متناند (تکههایی از روزنامهی همان روز اجرا) که به صورت تصادفی از روزنامهها برش خوردهاند و خوانشی نامتعارف را از روزنامه به دست میدهند.
در هر اجرا یک قطعه از تکه روزنامههای بریدهشدهی موجود در حفره خارج شده و پنج واژه توسط اجرا گر بوسیلهی ماژیک های لایت، علامتدار میگردد. سپس اجراگر به سمت بخش دوم که در انتهای ماشین قرار گرفته حرکت میکند.
كه شامل ماشينی است كه از يك كانال شيبدار (كه انتهای آن(Anus performance) بخش دوم، اجرای مقعدی است
باز است) و یک سوراخ در ابتدای آن تشکیل شده است.
اجراگر پس از مچاله کردن تکه روزنامهی علامتخورده، آن را از طریق سوراخ به داخل می اندازد و متن مچاله شده از انتهای ماشین دفع میگردد.
اجراگر از میان رهگذران انتخاب میشود و با خواندن دستورالعملی که در ورودی ماشین نصب شده است اعمال فوق را انجام میدهد و تا آخرین لحظه دقیقاً نمیداند که قرار است بر سر متن علامت زدهاش چه بیاید. ماشین بزرگی که متن انتخابی او را بيتوجه به محتوای آن تنها دفع میکند، بدون در نظر گرفتن اینکه او چه واژههایی را علامت زده است، ماشینی که تنها برای دفع کردن طراحی شده است، تکه روزنامههای علامتخوردهی مچاله شده یکی پس از دیگری دفع و در میان پیادهرو حیاط موزه پخش میگردند.
بخش سوم این ماشین که لحظهی شهود نام دارد، شامل یک استند به روی یکی از دیوارههای لابیرنت است؛ قسمتی موجود که حاوی متنهایی بریده شده از روزنامه است و جملاتی از تیترهای همان روزنامه که به تصادف در کنار هم قرار گرفته و یک متن کلی را ایجاد نمودهاند كه متنهای دادائیستی را به خاطر ميآورد؛ این متن قبل از اجرای اصلی توسط عابرین، هایلایت و سپس به روی ماشین نصب شده. به عنوان متنی که توسط هنرمندان علامتگذاری شده، و در واقع این طور نبود و توسط افراد رهگذر علامتگذاری شده بود! ذهنیتي از جايگاه مؤلف، موجب واکنشی متفاوت نسبت به این متن ميشد، توهمی که همان متن را پایدار نموده و مانع از دفع آن میشد؛ و به عبارتی آنچه موجب يبوست دستگاه ميگشت يك مانع عيني نبود بل يك سد ذهني بود كه در درون مخاطب به مثابه ماشين كه پس از اتصال به ماشين مركب از هضم و دفع متن جلوگيری ميكرد.
گزارشی از جشنوارهی هنر بازیافت قزوین
این جشنواره با حضور جمعی از هنرمندان مدعو و غیر مدعو (!) با هدف اهمیت دادن به مسئلهی بازیافت مواد و پس ماندهای شهری از سوی شهرداری قزوین؛ و با هدف پرداختن (Recycle Art)به هنر بازیافت
از سوی هنرمندان ، برگزار شده بود؛ و شاهد تولید آثاری در زمینههای مجسمهسازی (سنگی و حاضر آماده)، هنر محیطی، موسیقی و اجرا بودیم.
در این یادداشت تنها به سه نکته میپردازم،که مربوط به شرکت كاتارتيستها در این جشنواره میشود و نه بررسی فنی و چگونگی برگزاری این جشنواره که به طور یقین ارتباطی به آنچه که هستیم و میکنیم ندارد.
الف) علت حضور ما در این جشنوارهی کوچک تنها به مصالح ثابت ما (مقواي کارتن) برمیگردد و نه چیز دیگر. البته اهمیت دادن به مواد و تکنیک در هنر به جای خود هنر چیز تازهای نیست. اما شاید تکرار این نکته لازم باشد که استفادهی ما از این مصالح همانقدر كم اهميت است که استفادهی کلاین از رنگ آبی؛ و شاید اگر زمانی احساس کنیم که ما را در اجرای ایدههایمان محدود ميكند، کارتنهایمان را به آتش بکشیم و چیز یا چیزهای دیگری را به کار بریم!؛ خلاصه اينكه هیچگونه تأکیدی بر نقش نمادين یا زیستمحیطی آن نداریم. در دستورالعمل سازهای كه در این جشنواره ساختيم با این جمله روبرو میشوید: « … ما برای کنشها و رفتارهای انسانی (و گاه حیوانی!) اهمیت قائلایم و مصالح اصلی خود را همین کنشها میدانیم…» و
ب) اتفاق خوبی که در این جشنواره رخ داده بود، حضور آزاد مردم در زمان فرآیند ساخت آثار بود، اتفاقی که اگرچه مورد انتقاد بیشتر هنرمندان بود، اما شخصاً از این تماس نزدیک لذت بردم و شاهد واکنشهای گاه پیشبینینشده از سوی بازدیدکنندگان بودم؛ خلاف این دیدگاه آتنائومی از هنر که دیوارهایی سخت ونفوذناپذیر را بین مخاطب و هنرمند میسازد، شکسته شدن این رویکرد رمانتیکی که نه تنها از سوی هنرمندان بل از سوی برگزارکنندگان آن دیده میشد: در خط دوم متن لوح تقدیر برگزارکنندگان (از هنرمندان شرکتکننده!) میخوانیم: «…هنرمند مشاهده میکند آنچه را که دیگران نمیبینند و یا از کنار آن میگذرند…»؛ جملهای که ما را به یاد آن جملهی تارکوفسکی میاندازد که گفته بود: «هنرمند به جای همهی کسانی حرف میزند که خود قادر به سخن گفتن نیستند.» رویکردی که با گنگ کردن مخاطب سعی بر افزایش کاریزمای هنرمند دارد.
پ) نمایش عمومی کارهای مفهومی در کنار کارهایی که بخش فرمال و بصری آنها بر وجوه دیگر غالب است، اتفاق دیگری بود که شاهد آن بودیم، قدرتنمایی تکنیک و فن و تأکید بر عناصر حسی و تملک و کالاسازی ابژهی هنری در کنار کارهایی که با شیطنتهای سادهی خود، نخنما شدن این دستمال کهنه را یادآور میشدند.
حسین حسینی
پوستر براي كارگاه «هنر تعاملي» در انجمن نقاشان اصفهان
طراحي: حسين حسيني
كارگاه «هنر تعاملی» روز پنجشنبه ۱۳ آبان ۸۹ در محل انجمن نقاشان اصفهان با شش كاتارتيست و سی نفر شركتكننده برگزار شد. شركتكنندگان در پنج گروه فضاهايی به ابعاد ۱.۲۰ در ۲.۵۲ سانتیمتر طراحی و اجرا كردند كه مخاطباش يك گربه باشد. پس از ايدهپردازی اوليه، اعضای گروهها تعويض شدند تا دزدی ايدهها به بهترين شكل ممكن، صورت پذيرد! كاتارتيستهای هماهنگكننده عبارت بودند از: حسين حسينی، زهرا حسينی، حميدرضا صادقی، باوند بهپور، ركسانا پيروزمند و زهراالسادات طباطبايی. كارگاه توسط خانم پريسا رجبيان هماهنگ شده بود. فضاهاي ساخته شده نهايتاً در كنار يكديگر قرار داده شد تا حجمی بزرگ پديد آيد كه حواس و قابليتهای مختلف يك گربه را مخاطب قرار میداد.
طبق روال ساير كارگاهها، روز قبل شركتكنندگان در يك جلسهی سخنرانی از ساعت شش تا هشت و نيم روز چهارشنبه در مورد چند و چون كارگاه توجيه شدند! كارگاه «هنر تعاملی» كارگاهی پرحاشيه بود، از قطع برق محله گرفته كه باعث شد شركتكنندگان سمج در نور موبايلهايشان به ساخت و ساز ادامه دهند تا خبر دزديده شدن گربهای كه قرار بود مخاطب كارگاه باشد و اخاذی ربايندگان از صاحبان گربه كه البته شايعه از آب درآمد. روز بسيار هيجانانگيزی بود منتها فرار گربهی زرنگ مقيم در انجمن كه نگذاشت به عنوان مخاطب از او استفاده شود و تنبلی بيش از حد گربهی شمالي كه حوصلهی مخاطب بودن را نداشت نگذاشت دستگاه بزرگي كه ساخته شده بود تواناييهای خود را به رخ بكشد.
آمار اين كارگاه به حساب حسين حسينی به قرار زير بود:
تعداد شركتكنندگان:۳۰ نفر
ميانگين سنی: ۳۲ سال
درصد شركتكنندگانی كه در رشتههای مرتبط با هنر تحصيل كرده بودند:۶۳ درصد
درصد شركتكنندگان زن: ۵۹ درصد
درصد شركتكنندگان مرد (صرفنظر از گربه!): ۴۱ درصد
درصد شركتكنندگانی كه ثبتنام كرده بودند: ۶۰ درصد
نه نفر كاتارتيست از تهران، يزد، اصفهان و بندرعباس ۲۷ و ۲۸ شهریور ۱۳۸۹ شركتكنندگان را در تبديل فضای نگارخانهی كوروش گرمساری به يك «درون ذهن» هدايت كردند.
كاتارتيستهای گردانندهی كارگاه به ترتيب حروف الفبا
حديث آقاخان بيگي، باوند بهپور، منصوره پناهبرخدا، ركسانا پيروزمند، زهرا حسيني، حسين حسيني، حميد رضا صادقي، زهرا السادات طباطبايي، شيوا ميهن
كاتارتيستهای شركتكننده با ترتيبی تصادفی
فرانه جلالیزاده، احسان ميرحسينی، فائزه محسنی، احسان اميری، مطهره پلاسیزاده، فرزانه رادمهر، مهری لشكری، فاطمه عابدیفرد، وحيدرضا زارع مهرجردی، مژگان بهزادی، سيما محمدی مزرعه، شهاب حاجیزاده، ريحانه حيدری سراحی، طاهره زينل تختی، كيان اعتمادی، طيبه جعفرپور، بابك بافهم
كارگاه كه به يك چيدمان در نمايشگاه منجر میشد، میكوشيد درونذهن مارملادف، يكی از شخصيتهای فرعي داستان «جنايت و مكافات» فئودور داستايوسكی را بازنمايی كند. بينندگان در واقع با ورود به نمايشگاه وارد ذهن مارملادوف میشوند. اين شخصيت عمدتاً در فصل دوم اين كتاب خود را نشان میدهد كه متنهای نمايشگاه نيز از همان بخش استخراج شده و فضای نمايشگاه بر اساس تحليل اين بخش در طول سه روز طراحی و ساخته شده است. «جنايت و مكافات» به طور ساده داستان مردی به نام راسكولنيكوف است كه كمر به قتل پيرزني رباخوار میبندد. مارملادوف كه به ظاهر شخصيتی بیارتباط با روايت اصلي است در حين مستی زندگی خود و ماجرای ميخوارگیاش را برای راسكولنيكف تعريف میكند اما سونيا، دختر مارملادوف كه به زعم او بنا به فشار مالی مجبور به تنفروشی شده در فصول بعد با راسكولنيكوف دوست میشود و يكی از شخصيتهای اصلی اين داستان را میسازد.
سخنرانی در فرهنگسرای طوبی، بندرعباس، ۲۶شهريور ۱۳۸۹ در این سخنرانی به صورت فشرده ابتدا تعریفی از چیدمان و رابطه آن با هنر اجرا به دست داده میشد. سپس بحث میشد که چه طور چیدمان رابطهای درونی با مفهوم فضا دارد وچه طور این فضا همواره فضایی ذهنی است. سپس توضیح میدادیم که چرا در کارگاه روز بعد قصدمان ساخت چیدمانی است که کل فضا را بپوشاند و در روز افتتاحیهی نمایشگاه نوعی اجرای بدون اجراگر را در مخاطبان باعث شود.
ثمره كارگاه شيراز ساخت نه جعبه اجرا بود كه هركدام يك تجربه انسانی را با استفاده از رسانهای نامعمول برای آن انتقال آن تجربه منتقل میساخت.
گزارش كارگاه در نوشته بعدی آمده است. شش كاتارتيست به شرح زير سرپرست گروهها بودند و باوند بهپور و گیتی آقاخان بيگي نقش هماهنگكننده بين گروهها را برعهده داشتند.
——————————————————————————————————-
گروه يك
سرگروه: زهرا حسيني / حسين حسيني
سازندگان: مهرنوش برنا، آرزو سليماني، مرضيه هوشمند، مهدي روندي، بهروز مسلمي، محبوبه نصيري، سحر وطنزاده، محمد سيار، شيرين چراغزاده
استراكچرت ۱
جعبهای برای انتقال بوسه از طريق لامسه
استراكچرت ۲
جعبهای برای انتقال شكنجه از طريق كشوهای مقوايی. فرد آزارديده میتواند پيغامی روی كشويی كه به او آزار رسانيده بنويسد و به اطلاع شكنجهكننده برساند.
استراكچرت ۳
جعبهاي براي انتقال الگوريتم. در جعبه روزنهاي تعبيه شده كه با پوشاندن آن ميتوان سيگنالهايي به صورت صفر و يك به سمت ديگر فرستاد. نكته در اينجاست كه الگوريتمهاي دو طرف جعبه يكسان نيستند در نتيجه اطلاعات منتقل شده به نادرستي منتقل ميشوند. از فردي در يك سو پرسيده ميشود كه در پاسخ به پرسشهاي پياپي اعلام نمايد زيباترين فرزند خواهر يا برادر والديناش كيست؟ چيزي كه او نميداند اين است كه دارد به طرف مقابل اتهاماش را تفهيم ميكند و مجازات او را تعيين مينمايد.
——————————————————————————————————-
گروه دو
سرگروه: صحرا طباطبايی / ركسانا پيروزمند
سازندگان: مريم جهاندارپور، مهسا كجوری، مهروز نقشينهفرد، پژمان شاهعلی، محمدرضا پورمقدم، محمد جواد زارع فهدبيه، شايان سالاری، نسترن خواجه، طناز شمس
استراكچرت ۴
جعبهای برای انتقال مفهوم از طريق دستها.
استراكچرت ۵
جعبهای برای انتقال سكوت از طريق ايجاد اختلال ذهنی در شمارش فرد مقابل.
استراكچرت ۶
جعبهاي براي انتقال خودشيفتگي از طريق پرسيدن سؤال و نوازش پاي فرد مقابل بيتوجه به درستي يا نادرستي پاسخ.
——————————————————————————————————-
گروه سه
سرگروه: منصوره پناه بر خدا / حميد رضا صادقي
سازندگان: اسماعيل بازپران، حامد صالحي زاده، نرگس رفيعي ايوبلو، فاطمه جهانگيري، الناز عبداللهي، پگاه پشنگه، بابك بافهم، زهرا خوش اقبال، بهامين بوستاني
استراكچرت ۷
جعبهاي براي انتقال حسي ويژه (!) از طريق لامسه
استراكچرت ۸
جعبهاي براي انتقال فلسفه به واسطهي تغيير متني بيمعنا و از پيش نوشته شده.
استراكچرت ۹
جعبهاي براي انتقال مفاهيم با وجود يك عامل مخل (شخص ثالثي درون جعبه كه متنها را ميخواند و تغييرميدهد.)
روز چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۹ باوند بهپور در حوزهی هنری شيراز سخنرانیای داشت تحت عنوان «پرفورمنس به مثابه نظريه و هنر». اين سخنرانی كه متن آن در ادامه خواهد آمد در واقع مقدمهای بود بر كارگاهی كه روز بعد در همان مكان برگزار شد و قرار بود شركتكنندگان را با هنر اجرا آشنا سازد. گزارش اين كارگاه در بخش مربوط آمده است.
پرفورمنس به مثابه دستگاه نظری و هنر
رنجی كه در من هماناندازه تيز است كه سوزنهای پرگار دوزخ
اين تنها قطعهای از يخ است كه در گلوی من گير كرده
آنتونن آرتو–
هرجا پیش آمده دربارهی پرفورمنس توضیح بدهم نهایتاً بحث به رابطهی میان هنر و زندگی كشیده و اینكه اساساً مرز این دو كجاست و هنر چه تأثیر مستقیمی میتواند در زندگی داشته باشد. این بار مستقیماً از خود همین رابطه شروع میكنیم تا سریعتر به این برسیم كه چرا هنر اجرا در ایران میتواند هنری بسیار پرقدرت باشد.
یك ماه پیش در سخنرانیای در همین مكان دربارهی معاصریت بحث كردیم و اینكه لزوم معاصریت چیست و چرا هنر معاصر اتفاقاً میتواند در ایران جایگاه داشته باشد. بحث امروز دربارهی یكی از زیرشاخههای هنر معاصر یعنی پرفورمنس است و پرفورمنس یا اجرا، چنان با معاصر بودن رابطهی تنگاتنگی دارد كه نخستین اصلی كه میتوان در موردش گفت این است كه: «هنر اجرا هنر اكنون است.» بسیاری اجراگران به فیلم اجراهای خود علاقهمند نیستند، معتقدند اجرا باید زنده باشد. و چنانكه خواهیم دید امكان ندارد اجرا بیاتكاء به پسزمینه و وضعیت، موفقیتآمیز از كار درآید. در نتیجه، اجرا هنری است از اساس درهمتنیده با زندگی و نقطهی آغازش همین مرز میان امر هنری و امر روزمره است و در رابطهی مستقیم است با معاصریت.
اما صحبت ما صرفاً از یك مبحث تئوریك نیست. صحبت از سلامت یا كیفیت هنر نیست. صحبت از سلامت روان و كیفیت زندگی است. شاید سلامت در اینجا واژهی درستی نباشد، چون اجرا غالباً به جای آنكه اجراگر یا مخاطب را از وضعیتی نامعمول به حال عادی بازگرداند (چیزی كه معمولاً از لفظ بهبود انتظار داریم) عكس این كار را میكند: وضعیت را برمیآشوبد و رشتههایی را كه آن را به هم میپیوندد پاره میكند. اما گیرم استفاده از لفظ سلامت نابجا باشد، در مورد ما استفاده از لفظ بیماری كاملاً بجاست.
حقیقتاً با یك بیماری روبروییم. بیماریای كه آنتونن آرتو به بهترین شكل توصیف كرده است: «… ایمان به یك بیماری واقعی و نه پدیدهای مربوط به زمانه، بیماریای كه ذات هستی و توان اصلی بیان آن را لمس میكند و به كل یك زندگی قابل اعمال است، بیماریای كه بر روح در عمق واقعی بودنش تأثیر میگذارد و تظاهراتش را مبتلا میسازد. زهر هستی. فلجی واقعی. بیماریای كه امكان سخن گفتن را میگیرد، حافظه را میگیرد، اندیشه را ریشهكن میكند.»
بسیاری از دانشجویانی كه میبینم، هنرمندانی كه در گالری ملاقات میكنیم و نسل خود ما و بعد از ما، همگی به چنین بیماریای مبتلا هستند و هستیم. به اینكه بیانی قطعهقطعه شده داریم، انگار كه زبانمان یا دهانمان قطعهقطعه شده باشد؛ اتفاقی كه برای زبان فارسی نیز افتاده است. وبلاگها را ببینید. تكهپارههای اندیشه را. دانشجویانی كه پایاننامه مینویسند، این مشكل را به وضوح انعكاس میدهند. سرشار از ایده هستند، زحمت فراوانی میكشند، اما دشوارترین چیز برایشان نوشتن است، و بهخصوص منسجم نوشتن. نوشتن بازتابی از فكر است، دشوارترین كار برایشان منسجم اندیشیدن است. زمانی بود كه متوجه شدم نوشتههایم پارهپاره شدهاند. پاراگرافهایی هستند كه با شماره از هم جدا میشوند. و هركدام مطلبی را بسط میدهند كه هرچند با بخشهای دیگر در ارتباط است اما به آنها نمیچسبد. من اسم این را گذاشتهام تأثیر چاقوی آرتو. آرتو در نوشتهای به نام «بیانیه به زبان ساده» به ناگاه نوشتهاش را قطع میكند تا بگوید كه چاقویی در ذهنم است كه نه فروتر میرود و نه بیرون میآید. تنها كاری كه میتوانم بكنم این است كه مانع از این شوم كه سرحد حواسم را لمس كند. در متون بریدهبریدهی نسل امروز تأثیر این چاقو را به وضوح میشود مشخص كرد. البته تنها متنهای صادقانه اینطورند. متنهایی كه از روی ریا میخواهند نشان دهند همهچیز همانطور است كه باید باشد طبیعتاً در سبك نوشتاری نیز همانطور انسجامی دروغین را حفظ میكنند.
این بریدهبریده بودن ذهن، زبان یا فكر گذشته از این كه آزارنده است و مانع «ساختن» (و هنر، حتا در امروزیترین و معاصرترین صورتش، چنانكه جرج دیكی نظریهپرداز معاصر در «نظریهی سازمانی هنر» ادعا كرده است، مبحث ساختن است؛ اثر چیزی است نهایتاً برساخته، حتا یك «حاضروآماده»ی دوشانی نیز ساخته میشود)، گذشته از آنكه میتواند نشانهی بیماری آرتویی ذهن باشد، مانع بیان است. بزرگترین مشكل هنری ما، امروز كیفیت هنر ما نیست؛ درونی كردنِ نوعی حناق است: ننوشتن. و نگفتن. و آنهم نه چون مجاز به گفتن نیستید، یا چون نیاموختهاید چگونه بگویید یا بنویسید، بلكه چون خود میل به گفتن، جلوی خود را میگیرد. از شدت خواستِ گفتن همهچیز، زبانتان بند میآید. نوعی لكنت فرهنگی.
آنچه از هنر معاصر انتظار داریم، آنچه از معاصریت انتظار داریم، همین شكستن این سد گفتن است، سدی كه اساساً ذهنی است و هیچ ربطی به بیولوژی دهان ندارد، همچنان كه لكنت اینچنین است. به همین خاطر هم هست كه معاصریت، تعریف هنر معاصر، وابسته به مدیوم و رسانه نیست. چنانكه دفعهی پیش گفتیم هنر معاصر معادل با هنر رسانههای جدید نیست. هنر معاصر، هنر وضعیت معاصر است، هنرِ ذهنی كه صادقانه و باشجاعت با مشكلات ذهن خود روبرو میشود، كه آخرین تاریخ ذهن را زندگی میكند و جلو میبرد، كه «در حد خود» و «برای خود» آوانگارد است. مطلقاً آوانگارد نیست، چنانكه آرتو میخواست مطلقاً مدرن باشد، چون هیچ چیز فرهنگی مطلق نیست. اما سعی میكند به خود كمك كند، در بیانی فرویدی، به ناخودآگاه خود كمك كند تا خودآگاه شود، در بیانی لكانی به درون خلأ خود جست بزند هرچند با این خلأ لكانی مشكل دارم، چون باور ندارم ساختن در این خلأ اتفاق میافتد) و یا در بیانی معمولی راهی بیابد تا بتواند لكنت خود (و لاجرم دیگران را) درمان كند
كارگاهی كه فردا در همینجا برگزار خواهد شد ثمرهی چنین تلاشی است كه گروه اجرای ما را در سال گذشته كنار هم جمع كرد. كارگاه فرد اساساً بر مسئلهی رابطهی میان دو فرد و محدودیتهای بیان یا به عبارت بهتر بیان محدود شده متمركز است و خود برگزاری كارگاه نیز از این ایده دور نیست. یعنی ما این گروه را اساساً به گونهای سازمان دادیم كه هركسی بتواند به آن بپیوندند، كه چرایی آثاری كه تولید میكند و روند تولید این آثار قابل انتقال باشد، كه ایدهها در آن به صورت گروهی شكل بگیرد و اساساً پایهی آن بر این بود كه كاری كنیم كه ما را به گفتن و بیان كردن قادر سازد. چون از آنجایی كه لكنت فرهنگی مسئلهای جمعی است، درمان آن هم باید در كاری گروهی و جمعی نهفته باشد.
خب، از اول به آخر آمدیم. برگردیم به پرفورمنس تا دوباره نهایتاً به نقطهی آغاز برگردیم. گفتیم كه اثر هنری چیزی است، دستكم به نظر جرج دیكی، ساخته شده. منتها با شرایطی. پرفورمنس هم به همین ترتیب تعریفی ساده دارد: پرفورمنس كار است. منتها با شرایط خاص و ظریف. كار است منتها كاری كه با كنش تفاوت دارد. از همین تعریف، تا همینجا هم مشخص است كه پرفورمنس یا اجرا، این شاخصهی هنر معاصر را كه دفعهی پیش هم بدان اشاره كنیم و عبارت بود از اولویت دادن فرایند بر محصول به نهایت درجه در خود انعكاس میدهد. در واقع اجرا انتزاع خود فرایند است و حذف محصول. محصول اساساً نوعی تأثیر است در ذهن مخاطب، امری ذهنی نیست. در اجرا، اثر هنری به ناچیزترین جایگاه ممكن تقلیل پیدا میكند و در مقابل فرایند، كار و نقش اجراگران یا بنا به تعریف ما كارگران (كه غالباً مخاطبان هم جزء آن به شمار میآیند) بیشترین اهمیت را كسب میكند. از لحاظ تاریخی هم پرفورمنس یا اجرا از دل هنرهای تجسمی درآمد، محصول كار نقاشانی بود كه میخواستند نقاشی را حذف كنند و خود عمل نقاشی كردن یا ایدهپردازی را به نمایش بگذارند و تئاتریها پایهگذاران این هنر نبودند. بنابراین، هنر اجرا از ابتدا از این اشتباه متداول كه هنر در شیء است، كه زیبایی یا هنر امری عینی است و كانت بخش اصلی هم و غم خود را در كتاب «نقد قوهی داوری» بر تذكر همین اشتباه متمركز كرده بود، پرهیز میكند.
در واقع هنر اجرا، هنر كسی است كه هیچ چیز غیر از خودش را در اجرای هنرش به كار نمیگیرد و به همین خاطر هم هست كه در هنر اجرا بدن تا این اندازه اهمیت تاریخی پیدا كرده است. به عبارت دیگر، اجرا هنر كسی است كه میخواهد ذهناش را مستقیماً به نمایش بگذارد اما نه با توضیح آن، چون این توضیح با كدهای زبانیای اتفاق میافتد كه اخته شدهاند، بلكه میكوشد كه مخاطب خودش این ذهن را تجربه كند و در این كار مجبور است به مخاطب آزادی بدهد، چون اجراگر فهم را به مثابه انتقال معنا در نظر نمیگیرد؛ فهم هربار آفرینش معنایی جدید است. آرتو میگوید: « در جایی كه دیگران آثارشان را ارائه میكنند، من ادعا دارم كه ذهنم را ارائه میكنم.» یا در جای دیگر میگوید: «میخواهم كتابی بنویسم كه مردمان را دیوانه كند، كتابی كه همچون دری باشد كه آنها را به جایی رهنمون شود كه خود هرگز راضی نمیشدند بروند. در یك كلام، دری گشوده به واقعیت!» این را هم بگویم كه آرتو برای من شخصاً شخصیت مهمی است و من سعی دارم بریدههایی از نوشتههای او را ترجمه كنم (كه در متن اصلی هم بریده بریدهاند و در ترجمه هم یكبار دیگر بریده میشوند). این فرایند را در وبلاگی ثبت میكنم كه میتوانید سربزنید و ببینید:
knifeofartaud.blogspot.com
آرتو به گواهی بسیاری از فیلسوفان معاصر، یكی از چهرههای قرن بیستم است كه ماهیت این قرن به صراحت در او تجلی كرده است.
این از توصیف اجمالی ماهیت پرفورمنس. اما پرفورمنس چیست؟ نخست باید میان پرفورمنس و هنر پرفورمنس تفاوت قائل شد. پرفورمنس كلمهای است بسیار متداول در انگلیسی كه بر اجرا كردن كاری دلالت میكند. در فارسی هم تا نگوییم هنر اجرا، درست مشخص نمیشود از چه چیزی صحبت میكنیم. اما پرفورمنس ضمناً نام شاخهای از مطالعات تئوریك هم هست كه شكلگیری هویتها در امور اجتماعی تحت آن بررسی میشود. نظریهپردازان پرفورمنس در معنای دوم لزوماً به هنر اجرا علاقهمند نیستند و حیطهشان الزاماً هنر نیست. اما هنر پرفورمنس هم به نظریهی اجرا بیارتباط نیست. اجرا كاری است كه مناسبات اجتماعی را می شكافد و برساخت یا از هم گسستن هویت تأثیر میگذارد. اجرایی اجراست كه كار كند، كه باعث شود مخاطب قبل و بعد از مواجههی با اثر هنری، تغییر كند.
این تعریف باعث شده است كه اجراگران به ادعایی بسیار عام روی بیاورند كه میگوید تمامی آثار هنری، چه قدیم و چه اخیر، چه در مدیومهای سنتی و چه در مدیومهای نو، اجرا هستند. در واقع میتوان به سادگی چنین گفت كه چیزی هنر است كه اجرا باشد. اثری، اثر هنری است كه كار كند. كار با تعریفی ویژه. و در این میان، تمایز پرفورمنس به این است كه كار میكند با استفاده از كمترین چیزهای ممكن، با استفاده از خودِ هنرمند.
و اما خصوصیت این «كار» چیست؟ چه تفاوتی با اعمال روزمره دارد؟
گوركن هملت چنین میگوید:
‘An act hath three branches—it is to do, to act, to perform.’ (5.1:11)
هر عملی برقرار ساختن مجدد رفتاری برقرار شده است. رفتار مجدداً برقرار شده در زندگی واقعی همان اجراست.
Every consciously performed action is an instance of restored behaviour. Restored behaviour enacted not on stage but in ‘real life’ is what poststructuralists call a ‘performative’.
این كار در ذهن اتفاق میافتد. جی. ال. آستین، فیلسوف دانشگاه آكسفورد كه زبانشناس بود، در نوشتاری كه بیش از هفتاد سال پیش تدوین شد و در كلاسهایش درس میداد و بعداً به صورت كتابی به نام «چهگونه میتوان با كلمات كار انجام داد»، نشان داد كه چه طور میتوان به صورت ذهنی كار انجام داد. او معتقد بود جملاتی در زبان هست كه كار انجام میدهند و نام آنها را جملات اجرایی گذاشت، و این كار صرفاً با ادای خود جمله اتفاق میافتد بیآنكه بر چیزی بیرون از خود جمله دلالت كند. جملاتی مانند شرط بستن، قول دادن، به عقد ازدواج درآمدن، نامیدن و غیره. نظریهی ساده و انقلابی او، كه بعدها در آثار شاگردش، در مفهوم كنشهای گفتاری سِرل بسط داده شد، این قضیه را كه پیشتر بدان اشاره كردیم تقویت كرد كه فهم نوعی كاری است نه انتقال معنا از یك جمجمه به یك جمجمهی دیگر. فهم، واداشتن دیگران به فهمیدن است، گفتن جملاتی كه كار میكنند، كه میفهمانند. اجراگر تنها بیان نمیكند، تنها ادا نمیكند، مطمئن میشود كه مخاطباناش را تغییر میدهد. یا به قول آرتو، «آنها را دیوانه میكند.» چرا كه عقل آنها، ساختاری است كه بدان باور دارند و همهچیز را در قالب همان میفهمند، هنرمند مجبور است از دیوانگی مایه بگذارد تا همین ساختار را تغییر دهد، تا گفتن چیزهایی را ممكن سازد كه واژگان موجود گفتناش را ممكن نمیكنند.
فاوست در آغاز نمايشنامهي گوته:
‘Tis writ, ‘In the beginning was the Word.’
I pause, to wonder what is here inferred.
The Word I cannot set supremely high:
A new translation I will try.
I read, if by the spirit I am taught,
This sense: ‘In the beginning was the Thought.’
This opening I need to weigh again,
Or sense may suffer from a hasty pen.
Does Thought create, and work, and rule the hour?
‘Twere best: ‘In the beginning was the Power.’
Yet, while the pen is urged with willing fingers.
A sense of doubt and hesitancy lingers.
The spirit comes to guide me in my need,
I write ‘In the beginning was the Deed.’
در اینجا گمان میكنم واضح باشد كه به نقطهی شروعمان بازگشتهایم، به اینكه هنر اساساً گشودن این امكان بیان است. هنر در این معنا «باید» معاصر باشد، چون نه تنها گفتن آنچه گفته شده هنر نیست، گفتن به شیوهای كه ممكن است هنر به شمار نمیآید و صرفاً گفتار است، هنر گشودن امكان گفتن است، رفع لكنت، قادر ساختن دیگران به استفاده از امكانات بیانی. تاریخ هنر چیزی نیست جز تلاش آدمیان برای آفریدن كلماتی كه بتوان مشكلات زمانه و مشكلات فردی را با آن بیان كرد و در این معنا، معاصر بودن لزوماً به معنای همگام شدن با جهان نیست، بلكه به معنای ایجاد امكان رفع مشكلات عاجل شخصی و گروهی است و اتفاقاً از آنجایی كه راهحلهای جهانی در دنیایی جهانیشده در دسترس است، باید بتوان كلماتی محلی برای مشكل محلی یافت و این كاری است كه ما در گروه اجرایمان بدان توجه كردیم. به اینكه كاری كنیم كه در ایران هنر باشد و اضطراری، صرفنظر از اینكه تكراری است یا نه. چون اگر كار كند و هنر باشد قطعاً تكراری نخواهد بود چون هر اجرایی همواره منحصربهفرد است، مگر اینكه اجرا نباشد.
در اینجا سعی میكنم نمونههایی را نشان دهم كه گفتههای بالا را روشنتر سازند و خواهش میكنم سؤال كنید و حتماً مخالفت كنید تا بتوانیم این ادعا را در صورت امكان بیازماییم. به عمد آثاری را انتخاب كردهام كه «كار كنند» و كمی تصور عادی ما را از اینكه چه چیزی هنر هست و چه چیزی هنر نیست به چالش بگیرند.