جعبه‌ی اجرا فضايی است برای نمايش آثار با ترتيب معين و زمان‌های از پيش تعيين شده به يك مخاطب واحد. بينندگان پس از گرفتن نوبت پیش از اجرا،‌ در زمان مقرر برای بازديد انفرادی خود از نمايشگاه حاضر می‌شوند. بينندگان يك‌به‌يك وارد جعبه‌ای می‌شوند كه بخش فوقانی آن می‌تواند حول سر بيننده بگردد. با باز و بسته كردن دريچه‌های این جعبه می‌توان محتويات جعبه‌های کوچکتری به ابعاد ۴۰ در ۴۰ در ۳۰ سانتی‌متر را كه از بالا با نور طبيعی روشن می‌شوند و يك به يك به دستگاه متصل خواهند شد به بینندگان نشان داد. محتويات جعبه می‌تواند هر گونه تصوير، حجم يا چيدمان صوت و غيره باشد. تم نمايشگاه متن کوتاهی است از پیتر هانتکه كه در انتهای این نوشتار آمده است. هنرمندان آزادند به هر طريق كه با اين متن رابطه‌ برقرار می‌كنند اثر خود را در جعبه‌ای كه ساخته و برايشان فرستاده می‌شود ارائه كنند.
از هنرمندان و نمايشگاه‌گردانان خواسته خواهد شد كه پس از ديدن تمامی جعبه‌ها، نمايشگاه‌گردانی مورد نظر خود را  نيز تعيين نمايند بدين ترتيب كه تصميم بگيرند كدام جعبه‌ها با چه ترتيبی و به چه مدت‌ زمانی به بازديدكنندگان نشان داده شود. ترتیب مورد نظر هر هنرمند، يادداشت می‌شود و در اختیار بازدیدکنندگان قرار می‌گیرد. به این ترتیب، بازديدكنند‌گان می‌توانند تصميم بگيرند نمايشگاه را با نمايشگاه‌گردانی چه كسی ببينند. ضمن اين‌كه در هيچ حالت نخواهند توانست محتويات تمامی جعبه‌ها را مشاهده كنند و تجربه‌ی هر بیننده از نمایشگاه با بیننده‌ی دیگر متفاوت خواهد بود.
«گزارش شاهد عینی»، نوشته‌ی پیتر هانتکه، ترجمه‌ی آرزو اقبالی، از کتاب محاکمه، تهران: نشر چشمه، ۱۳۷۹، صص ۱۲۹-۱۲۸.
طبق گزارش شاهد عینی، حادثه به این ترتیب اتفاق افتاده است: پسرکِ عقب‌افتاده، با قدم‌های سنگین‌ پاهایش را روی زمین می‌کشیده و با سری که انگار روی تنه‌اش آویزان بوده، از مزرعه بیرون آمده؛ بعد در حالی که زیر لب چیزهای نامفهومی می‌گفته، در حیاط به طرف ساطور مخصوص خُرد کردن چغندرها رفته است. در این موقع قیم پسرکِ کم‌عقل از ساختمان کناریِ خانه بیرون آمده و طرز کار ساطور را به پسرک دیوانه یاد داده است: چغندرها را کنار دستگاه ریخته و با یک دست لبه‌ی تیز تیغه‌ی آن را بالا و با دست دیگر چغندری را جلو آورده و بالاخره با تیغه‌ی گیوتین‌مانندِ آن چغندر را خرد کرده است. بعد پسرک ناقص‌العقل سر تکان داده، بعد قیم دسته‌ی ساطور را میان انگشت‌های او فشار داده و چغندری را تا سربرگ‌هایش زیر تیغه گذاشته، بعد پسرک احمق ساطور را بالا برده و با یک حرکت برگ‌ها را از چغندر جدا کرده، بعد با دست راست گردن سرپرستش را گرفته و با یک ضربه جمجمه‌ی او را شکافته، بعد قیم را به حالت افقی روی چغندرها خوابانده و بعد انگشت‌ها –در یک وضعیت مناسب—گردن قیم را رها کرده‌اند، بعد پسرک ابله با یک ضربه‌ی مختصرِ دست چپ، تیغه‌ی ساطور را در گلوی قیم—که حالا با رها شدن گردنش داشته غلت می‌خورده—فرو می‌کند، بعد ساطور را از نو بالا برده و از نو ضربه زده، بعد دست‌های قیم –در جواب ضربه‌ی ساطور—بالا پریده‌اند، بعد نوجوان تیغه را دوباره بالا برده و پایین آورده و دست‌های قیم دوباره بالا پریده‌اند، بعد نوجوان محجور، آشفته و پریشان دست‌هایش را عوض کرده و با دست راست ضربه زده، بعد پسرک باز دست عوض کرده و با دست چپ ضربه زده و بعد طبق اظهارات شاهد عینی کم‌کم سرعت حرکاتش مثل حرکتِ کُند فیلم‌ها شده، دست عوض کرده، دست راست، دست چپ، بی‌اراده زیر لب چیزهای نامفهومی می‌گفته، کِرکِر می‌کرده و سر تکان می‌داده است، حتا گه‌گاه کاملاً دست نگه می‌داشته و چشم‌هایش را می‌مالیده، بعد آن قدر با تیغه‌ی ساطور به گلوی قیم زده تا این که—پس از تکان خوردن وچپ و راست شدن‌های بسیارِ جسد—با هزار جان کندن سرِ او را از بدنش جدا کرده است؛ در این موقع شاهد عینی که می‌بیند دیوانه همچنان به ضرباتش ادامه می‌دهد، بالاخره خود را روی او می‌اندازد و دستش را می‌گیرد و با خشم او را متوقف می‌کند. ۱۹۶۵
نسخه‌ي پي دي اف متن بالا را از اينجا بگيريد.

« »